
١٧ قانون کارتیمی
موفقیت در کسبوکار، خانواده، تیمهای ورزشی یا هر سازمان دیگری کاملا به کار تیمی بستگی دارد. اما چگونه میتوان تیم موفقی ساخت؟ حتی افرادی که تیم خود را به بالاترین سطح کاری خود رساندهاند در ایجاد دوبارهی یک تیم موفق مشکل دارند.
مقاله هفده قانون کار تیمی برگرفته از کلاسهای کار تیمی John Maxwell، اصول اساسی تیمسازی را بیان میکند که برای موفقیت در هر سازمانی ضروری است. هدف شما هرچه باشد، باید روی تیم خود سرمایهگذاری کنید تا محصول نهایی شما از ارزش بیشتری برخوردار باشد. هفده قانون کار تیمی به شما چه به عنوان مربی، بازیکن، معلم یا دانشآموز، مدیرعامل برای ایجاد یک تیم موفق قدرت میدهد.
در ادامه با معرفی هفده قانون کار تیمی برای ایجاد یک تیم موفق آشنا میشوید.
قانون اول: اهمیت کار تیمی
قدرت تیمها در دنیای تجارت مدرن در تمام طول تاریخ مشخص است. واقعیت این است که افرادی که به تنهایی کار میکنند به ندرت کارهای بزرگی انجام میدهند. پشت هر فرد موفقی، گروهی از افراد را پیدا خواهید کرد که از او حمایت میکنند. این گروه ممکن است شامل اعضای خانواده، معلمان، کارفرمایان، مربیان، حامیان مالی یا حتی فقط یک دستیار باشد. کسانی که میدانند که انجام کارها به صورت تیمی از انجام کارها به صورت فردی بهتر است، به راحتی قدرت کار تیمی را میپذیرند و آنها صلاحیت حضور در بخشی از تیم شما را دارند.
قانون دوم: هدف نهایی تیم از نقش شخصی ما، مهمتر است.
وقتی که افراد بخشی از یک تیم میشوند، میفهمند که مسائل مهمتری از مسائل شخصی آنها وجود دارند. در حقیقت بعضی افراد این تصور را دارند که در تیم همه چیز باید مطابق خواستهها، جاهطلبیها و آرزوهای آنها باشد؛ در حالی که برای دستیابی به هدف بزرگتر ناگریزند که آرزوهای خودخواهانه خود را نادیده بگیرند. البته نه به این معنی که یک تیم مجموعهای از افرادی باشد که توسط یک شخص به منظور برآورده کردن منافع او به کار گرفته شود. افراد یک تیم باید اهداف مشترکی داشته باشند. آنها باید به طور جمعی عمل کنند و از طرف فردی برای رسیدن به اهداف شخصی، کنترل نشوند. دیکتاتورها مردم را مجبور میکنند که آنچه را آنها میخواهند انجام دهند؛ اما رهبران واقعی افراد با اهداف مشترک را جمع میکنند و آنها را ترغیب میکنند تا کاری بزرگتر از یکدیگر انجام دهند.
قانون سوم: جایگاه مناسب
آیا تاکنون تجربه حضور در تیمی را داشتید که نقش شما مناسب شما نبوده است؟ آیا شما یک برنامهنویس هستید که باید هر روز با مشتریها ارتباط برقرار کنید؟ یک گرافیست که باید شرح تصاویر را بنویسید؟
برای همه افراد جایگاهی وجود دارد که بیشترین ارزش را به تیم اضافه میکنند که وقتی در آن قرار بگیرند همه سود میبرند. هر شخص نقاط قوت خاصی دارد. به عنوان یک رهبر برای رسیدن به نتیجه، فرد مناسب را در موقعیت مناسب قرار دهید. قرار دادن افراد مناسب دقیقاً در موقعیتهای مناسب برای موفقیت یک تیم ضروری است و برای افراد درگیر بسیار مهم است. برای اینکه بتوانید افراد را در جایگاههای مناسب خودشان قرار دهید تا از استعداد خود استفاده کنند و به نتیجه حداکثری برسند؛ باید از چشمانداز تیم و وضعیت تیم خود آگاهی کامل داشته باشید و افراد خود را به خوبی بشناسید.
قانون چهارم: کوه اورست
شما با تلاش برای پیشروی به طور فردی یا با رقابت با همتیمیهای خود، به کوهی مانند اورست صعود نمیکنید. شما باید بتوانید این کار را به آرامی و با دقت انجام دهید؛ به وسیله کار تیمی غیرخودخواهانه.
با افزایش کارها و چالشها، نیاز به کار تیمی زیاد میشود. نوع چالش، نوع تیم مورد نیاز شما را تعیین میکند: یک چالش جدید به یک تیم خلاق نیاز دارد. یک چالش در حال تغییر همیشه به یک تیم سریع و انعطافپذیر نیاز دارد. یک چالش به اندازه اورست به یک تیم باتجربه نیاز دارد. شما همچنین به یک تیم باانگیزه نیاز دارید، به خصوص اگر وضعیت ناخوشایند باشد.
قانون پنجم: زنجیره تیم
هر تیم دوست دارد معیار خود را بهترین افرادش قرار دهد ولی حقیقت این است که قدرت تیم تحت تاثیر ضعیفترین اعضای آن است. اگر عضوی از تیم ضعیف است و شما تمام تلاش خود را برای کمک به پیشرفت او انجام دادهاید و نتوانسته به سطح تیم صعود کند؛ اینک وقت اقدام است. اگر نیاز دارید شخصی را از تیم جدا کنید؛ باهوش، شفاف و صادق باشید. این را به خاطر داشته باشید تا زمانی که عضو ضعیفی در زنجیره تیم باشد، همه تیم، رنج خواهند برد.
قانون ششم: کاتالیزور
اکثر تیمها به طور خودجوش پیشرفت نمیکنند. بدون محرک، رشد نمیکنند ، شکوفا نمیشوند و به سطح رقابتی نمیرسند. مسیر موفقیت اکثرا به طور مداوم صعودی است و تیم شما اغلب برای پیشرفت رو به جلو باید در حال نبرد باشد؛ یا در غیر این صورت، به طور اجتنابناپذیری در سراشیبی خواهد بود. برای اینکه یک تیم به بالاترین سطح اجرایی خود برسد به کاتالیزور نیاز دارد. یک تیم تنها در صورت داشتن کاتالیزور میتواند به هدف خود برسد. کاتالیزورها افرادی هستند که میتوانند استرس را تحمل کنند. وقتی شرایط سختی پیش میآید و بقیه تیم به سمت عقب حرکت میکنند، کاتالیزورها به جلو حرکت میکنند و باعث موفقیت میشوند.
قانون هفتم: قطبنما
آیا تا به حال در تیمی بودهاید که هرگز به نظر نمیرسید پیشرفت کند؟ شاید افراد تیم توانایی، تجهیزات و شانس کافی داشتند و هم تیمیها هم با هم خوب کار میکردند، اما تیم هیچ حرکتی رو به جلویی نداشته است. احتمال اینکه این شرایط به دلیل عدم وجود چشمانداز ایجاد شود، وجود دارد. هر تیم به چشماندازی جذاب نیاز دارد تا راهنمای آن باشد. تیمی که فاقد چشمانداز باشد در بدترین حالت بیهدف است و در بهترین حالت هر یک از افراد تیم هدفها و برنامههای شخصی برای خود انتخاب میکنند. از آنجا که برنامهها در تقابل با یکدیگر عمل میکنند، نشاط و بلندپروازی تیم کاهش مییابد. در انتهای دیگر طیف، تیمی که چشمانداز داشته باشد، متمرکز، با انرژی و با اعتماد به نفس به سمت آن حرکت میکند، میداند کجا می رود و چرا به آنجا میرود.
قانون هشتم: سیب فاسد
نگرش خوب در بین بازیکنان موفقیت تیم را تضمین نمی کند، اما نگرش بد تضمینکننده شکست است. موفقیت بیشتر در نگرش ریشه دارد تا استعداد و غالبا افراد با استعداد به دلیل نگرش منفی، کنار گذاشته میشوند. نگرش افراد، تیمهای بزرگ را از تیمهای ضعیف متمایز میکند. نگرشهای مثبت الهامبخش هستند، به خصوص در مقابل سختیها و ناملایمات. هنگامی که یک عضو تیم، به ویژه یک رهبر، یک اخلاق مثبت تیمی را در خود ایجاد میکند، دیگران از او تقلید میکنند. انسانها تمایل به گرفتن نگرش کسانی دارند که وقت خود را با آنها میگذرانند. آنها ذهنیت، اعتقادات و رویکردهای خود را در مورد چالشها تقلید میکنند. بنابراین نگرشها مسری هستند.
قانون نهم: قابل اتکا بودن
آیا وقتی تیم به شما احتیاج دارد، هرکاری را که لازم باشد انجام میدهید؟ به عنوان یک همتیمی نظر بقیه اعضا در مورد شما چیست؟ همتیمیها باید بتوانند در مواقعی که لازم است، روی یکدیگر حساب باز کنند. اهمیت این قانون هنگامی مشخص است که ریسکهای زیادی برای تیم وجود داشته باشد. ویژگی قابل اتکا بودن، صرف نظر از شرایط، ریشه در شخصیت و تعهد و توانایی در کار کردن با دیگران دارد. تعهد فردی به تلاش گروهی، هستهی قابل اتکا بودن است؛ همان چیزی که باعث میشود یک تیم کار کند، یک شرکت کار کند و یک جامعه کار کند. این ویژگی یک هدف و آرمان برای همتیمیهاست که بتوانند به طور واحد در جهت اهداف مشترک عمل کنند.
قانون دهم: برچسب قیمت
وقتی که یک شرکت نتواند برای توسعه ایدههای جدید و یا استخدام فردی با استعداد هزینه کند، عواقب آن را متحمل میشود. تیمها برای برندهشدن باید هزینهای بپردازند. تیمها به موفقیت نمیرسند اگر نتوانند هزینهی آن را پرداخت کنند. فداکاری، تعهد زمانی، رشد شخصی و خودخواه نبودن بخشی از هزینههایی است که برای موفقیت تیم میپردازیم.
برای اینکه یک تیم به پتانسیل خود برسد، باید قانون “برچسب قیمت” را درک کند. تیم باید درک کند که این قانون چگونه کار میکند. در اینجا چهار اصل وجود دارد که به شما در یادگیری این قانون کمک می کند؛
- هزینه باید توسط همهی اعضا تیم پرداخت شود،
- هزینه باید به طور پیوسته پرداخت شود،
- اگر تیم میخواهد پیشرفت کند، متحول شود یا سود را حفظ کند، هزینهی بیشتری باید پرداخت کند،
- هزینهها پیوسته در حال افزایش هستند.
قانون یازدهم: تابلو امتیاز
یک تیم وقتی میتواند تغییراتی ایجاد کند که بداند کجا و در چه موقعیتی قرار دارد. اعضای تیم باید بدانند که تیم در چه موقعیتی قرار دارد تا از موانع آن عبور کنند. بنابراین تابلو امتیاز مهم است.
در ورزش، تابلو امتیاز معیار عملکرد هر تیم است. اگر تیمی بخواد به اهداف خود برسد باید موقعیت خود را در رابطه با سایر تیمها بداند. تابلوهای امتیاز در هر لحظه از بازی، نتیجهی آن را نمایش میدهند و اگر به نیمهی یک بازی رسیدید، فقط برای ارزیابی وضعیت کافی است تابلوهای امتیاز نگاه کنید.
در جنبههای دیگر زندگی، هر تیم اهداف و راههایی برای سنجش موفقیت دارد. تیمهای برنده برنامههای خود را برای مدیریت موقعیتهای جدید تغییر میدهند و سپس آنها به طور مداوم بر نتایج نظارت میکنند. بسیاری از صاحبان کسبوکارهای کوچک سالها بدون ارزیابی، به کار خود ادامه میدهند و در تعجباند که چرا نمیتوانند کسبوکارشان را رشد دهند.
قانون دوازدهم: نیمکت
تیمهای فوقالعاده توسط بازیکنان فوقالعاده ساخته میشوند. تیمهای ورزشی بازیکنان توانمندی در زمین و روی نیمکت دارند. داشتن یک نمیکت ذخیره یا تعدادی جایگزینهای بسیار عالی برای بازی در زمین، به تیمها عملکردی خوبی در درازمدت میدهد. متقابلا تیمی که بازیکنان خوبی در زمین دارد و هیچ جایگزینی ندارد، کل بازی دوام نخواهد داشت. در ورزش می توان به راحتی تعریف کرد که افراد در زمین چه کسانی هستند و نیمکت را چه کسانی تشکیل میدهند. اما در زمینههای دیگر چطور؟
افراد در زمین کسانی هستند که مستقیما به سازمان ارزش افزوده میدهند یا مستقیما بر آن تاثیر میگذارند. افراد روی نیمکت از افرادی تشکیل شدهاند که به طور غیرمستقیم به سازمان ارزش افزوده میدهند یا از افراد در زمین حمایت میکنند. یک تیم برای موفقیت به بازیکنان خوبی در زمین نیاز دارد ولی برای فوقالعاده بودن به بازیکنان روی نیمکت فوقالعاده نیاز دارد.
قانون سیزدهم: هویت
شاید شما تیمی را تجربه کرده باشید که هدف مشترکی داشته باشد، اما ارزشهای مشترکی در آن تعریف نشده باشد. در چنین تیمی هر یک از افراد به دنبال رویکرد خود هستند که نتیجهی آن بینظمی است و دیر یا زود تیم از هم پاشیده میشود. برای مقابله با این نتیجه، اعضای تیم باید همراستا فکر کنند. بنابراین ارزشهای مشترک تیم را تعریف میکنند. به این صورت که ارزشهای شخصی اقدامات شخص را تنظیم میکند، ارزشهای سازمانی اقدامات تیم را تنظیم میکند.
ارزشهایی که شما برای تیم انتخاب میکنید، نوع اعضا تیمی که نیاز دارید را به خود جذب میکند. وقتی اعضای تیم با ارزشهای مشترک باهم متحد میشوند، افرادی را جذب میکنند که احساس نزدیکی با آن ارزشها دارند. ارزشها به افراد تیم، مشتریها و عموم مردم هویت منحصر به فردی میدهد. ارزشها باید دائما بیان، تمرین و نهادینه شوند. این قانون، علیرغم اینکه بعضی از اعضای یک تیم پیشزمینهی مشابه یا روابط شخصی با یکدیگر ندارند، میتواند اتصال محکمی بین آنها برقرار کند.
قانون چهاردهم: ارتباط
یک تیم فقط در صورتی میتواند کارآمد و موثر باشد که ارتباطی خوب بین اعضا وجود داشته باشد؛ خواه این تیم یک شرکت، یک خانواده، وزراتخانه یا یک تیم ورزشی باشد. اعضای تیمهای موفق دائما در حال صحبت هستند و به یکدیگر گوش میدهند. بنابراین تعامل، عنصر اصلی تیمهای برنده است. هنگامی که رهبران با اعضای تیم خود ارتباط برقرار میکنند، پیوندهای جدیدی میسازند که اجرای تغییرات را آسانتر میکند.
در مقابل، تعامل ضعیف در یک تیم میتواند ناامیدکننده باشد. عملکرد تیم پیشرفتی ندارد زیرا هیچکس نمیداند چه خبر است. یک کار ممکن است توسط چند نفر انجام شود یا کار جدیدی توسط کسی شروع نشود زیرا یک نفر ممکن است فرض کند که شخص دیگری این کار را انجام میدهد.
در تیم خود، اتفاقات و اخبار خوب و بد را با تمام اعضای تیم خود به اشتراک بگذارید. عدم اشتراک گذاشتن اخبار با یکدیگر میتواند هماهنگی تیم، توانایی تصمیمگیری و تعامل شخصی تیم را تضعیف کند.
قانون پانزدهم: لبه
وقتی توانایی و قابلیت دو تیم یکسان باشد و یکی به موفقیت بیشتری برسد، معمولا کیفیت رهبری، منشا تفاوت است. در سال ۱۹۹۰، تیم لسآنجلسی Lakers با اینکه بازیکنان خوبی داشت، اما فصل موفقی را تجربه نکردند. در سال ۲۰۰۰، این تیم مربی جدیدی استخدام کرد و قهرمان NBA شد. تیم همان تیم قبلی بود اما رهبر جدید این تفاوت را ایجاد کرد.
یک رهبر خوب میتواند یک تیم را به موفقیت برساند، مشروط بر اینکه ارزشها، اخلاق کاری و چشمانداز در تیم وجود داشته باشد. اگر یک تیم رهبری برجسته داشته باشد، میتواند بقیه افراد را برای رسیدن به بالاترین سطح همراه کند. در حالی که مدیران غالبا تیم را در سطح موجود خود نگه میدارند، رهبران آن را به سطح بالاتر از قبل ارتقا میدهند.
اگر شما رهبر تیمی هستید که در نهایت مسئولیت آن را بر عهده دارید، بزرگترین کاری که میتوانید برای اعضای تیم خود انجام دهید، افزایش تعداد رهبران دیگر در این تیم است. دو روش برای انجام این کار وجود دارد. اول، بزرگترین رهبرانی را که میتوانید به تیم دعوت کنید (حتی اگر این به معنای دعوت از افرادی است که از خودتان با استعدادتر هستند). دوم، به اعضای فعلی تیم خود کمک کنید مهارتهای رهبری خود را توسعه دهند. با افزایش قدرت رهبری تیم، توانایی تیم برای موفقیت افزایش مییابد.
قانون شانزدهم: روحیه بالا
هنگامی که یک تیم روحیه بالایی دارد، میتواند با هر شرایطی که در برابر آن قرار میگیرد، مقابله کند. روحیه بالا، تیمها را برای کارهای دشوار آماده میکند. وقتی تیمی روحیه بالایی را تجربه میکند، شرایطی که در آن قرار دارد میتواند تغییر کند، زیرا تیم میتواند تغییر ایجاد کند.
وقتی روحیه تیم پایین است، رهبر غالباً مسئولیت کار تیم را بر عهده میگیرد. وقتی روحیه ایجاد میشود، رهبر باید اعضای بیشتری را درگیر کند. به محض رسیدن روحیه به سطح بالا، رهبر باید تیم را متمرکز نگه دارد و بر پایهی موفقیتها تیم را هدایت کند.
به عنوان عضو یک تیم، برای به دست آوردن مزایای روحیه بالا، منتظر نباشید که اتفاقی بیفتد. با انجام مسئولیتهای خود به روشی بهتر و با کیفیتتر شروع کنید. تعهد و اشتیاق شما، عملکرد شما را بهبود خواهد بخشید.
قانون هفدهم: سود
اکثر افراد تشخیص میدهند که سرمایه گذاری در یک تیم مزیتهایی را برای همه در تیم به همراه میآورد. سوال بیشتر افراد این نیست که “چرا”، بلکه “چگونه” است. همیشه شخصی در تیم حضور دارد که میتواند از آنچه شما ارائه میدهید بهرهمند شود. شما میتوانید به عنوان بازیگر یا مربی، کارمند یا کارفرما، پیرو یا رهبر در تیم سرمایهگذاری کنید. هنگامی که همه در تیم سرمایهگذاری میکنند، آنگاه مزایا مانند سودهای مرکب است: چند برابر میشوند.
به عنوان یک همتیمی، آیا سطح بازده شما مطابق با سطح سرمایهگذاری همتیمیهای شما است یا خیر؟ مشخص کنید که چقدر به شانسهایی که دریافت کردهاید و به فرصتهای یادگیری که به شما دادهاند پاسخ دادهاید. آیا همه آنها را با اشتیاق فتح کردهاید؟ مهم نیست که در گذشته چگونه عمل کردهاید، اکنون متعهد شوید که از فرصتهای بعدی استفاده کنید. به این ترتیب میتوانید برای سرمایهگذاری خود در تیم، سود خوبی کسب کنید.
به عنوان یک رهبر که بیش از همه درباره سازمان خود تصمیمگیری میکند، آیا اعضای تیم به یکدیگر قدرت میدهند یا خیر؟ با سرمایهگذاری در وضع موجود تیم خود شروع کنید. انرژی، زمان و پول را برای سرمایهگذاری در تیم قرار دهید. به سرمایهگذاری روی رهبران برتر خود توجه ویژهای داشته باشید. تعداد و کیفیت رهبران تیم خود را افزایش دهید تا بازده شما افزایش یابد.